تاریخ انتشاردوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷ ساعت ۱۹:۰۷
کد مطلب : ۲۰
۰
plusresetminus
اين مقاله بيان می‌کند که طرح خاورميانه بزرگ به مثابه واپسين راه‌برد ايالات متحده، به دنبال تحقق ‌بخشيدن به نظم نوين منطقه‌ای و ساخت نظام تک‌قطبي جهاني است و در مقابل، کشورهاي منطقه با تمسک به آموزه‌هاي وحدت‌بخش و انسجام‌آفريني مثل مهدويت، اسلام مذهبي را به اسلام سياسي می‌توانند تغيير دهند و هويت ضعيف شده خود را در مقابل غرب بازتعريف نمايند.
هم‌گرایی مهدويت‌باورانه در مصاف واگرايي طرح خاورميانه بزرگ
مدرنيسم و غرور غربيان بدان، آنها را به انديشه تملک و گسترش هژموني خود بر سرتاسر جهان انداخته و براي عملياتي‌سازي اين ايده، دکترين و طرح‌هاي گوناگوني را پیش‌نهاد کرده‌اند. خاورميانه در اين بين، براي غربيان نقشي ژئوپليتيک و ژئواستراتژيک داشته و نفوذ در آن براي تأمين منافع بلندمدت، از ديرباز بااهمیت بوده است. طرح خاورميانه بزرگ واپسين کلان ايده‌ای به شمار می‌رود که غرب براي جهان اسلام به ويژه خاورميانه پردازش کرده است. اسرائيل در کانون این طرح قرار دارد و حفظ و گسترش قدرت آن در گستره نيل تا فرات هدفی اساسي و انديشیده شده است. کشورهاي اسلامي با اتخاذ روش‌‌هاي گوناگون در دسته‌های انفعال تا فعال جاي گرفتند و با طرح مذکور به برخاستند.
اين مقاله ضمن اشاره به متن طرح، جلوه‌هاي واگرايانه آن را براي منطقه خاورميانه تبيين می‌کند و با طرح خاورميانه بزرگ مهدوي که هم‌گرایی را در حوزه‌هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي براي بشر به ارمغان خواهد آورد، به نقد آن می‌پردازد.

واژگان کلیدی
طرح خاورميانه بزرگ، مهدويت، توسعه سياسي، واگرايي، هم‌گرایی، اقتصاد، فرهنگ، سياست، امام، امت.

مقدمه
دوره جنگ سرد، ساختاري دو قطبي از قدرت در عرصه نظام بين‌الملل را ترسيم کرد که در صدد نظم‌دهي به جهان بر اساس راه‌برد «موازنه قوا» بود. کشورها، به ویژه کشورهاي خاورميانه موقعیت خود را با توجه به يکي از بلوک‌هاي شرق و غرب در عرصه جهاني تعريف مي‌کردند. پايان جنگ سرد با فروپاشي جبهه سوسياليسم، جهان را به نوعي نظم جديد ره‌نمون گرديد.
جورج بوش بلافاصله پس از فروپاشي شوروي از به وجود آمدن نوعي «نظم نوين جهاني» سخن به ميان آورد که در آن، ايالات متحده در رأس و بقيه کشورهاي جهان در بدنه و قاعده هرم جهاني قرار داشتند. امریکا سرمست از کدخدايي بلامنازع خود بر «دهکده جهاني» در قالب نظام تک‌قطبي، به دنبال اعمال نظم دل‌خواه خود، بدون هيچ‌گونه چالش برتر ديگران، برآمد و امریکايي‌سازي جهان را در قالب خوش خط و خال «جهاني‌شدن» به اجرا گذاشت. «طرح خاورميانه بزرگ» يکي از راه‌بردهاي امنيتي جديدي است که با امنيت ملي ايالات متحده امریکا گره خورده و منافع امریکا و اسرائيل را در منطقه تأمين مي‌نماید. این طرح آزاد‌سازي کشورهاي خاورميانه از سيطره حکومت‌هاي ديکتاتور و برقراري رژيم‌هاي دموکراتيک از نوع امریکايي را دنبال می‌کند. وقوع انقلاب‌هاي مخملي در برخي از کشورهاي آسياي ميانه و به دنبال آن عملياتي‌سازي طرح خاوميانه بزرگ از نوع خونين در افغانستان و عراق و چشم‌انداز آتي آن در سوريه، لبنان، کشورهاي عربي حوزه خليج فارس و و در نهایت ايران، که جملگي موعودباورند، پرسش‌های گوناگونی را درباره ماهيت طرح خاورميانه بزرگ و اهداف آن پیش روی می‌نهد. آيا جهان اسلام می‌تواند با طرحی جای‌گزین با آن مقابله نماید؟ اگر مهدويت را آموزه مشترک مذاهب اسلامي تلقي کنيم، ظرفيت‌هاي انسجام‌بخشي آن براي کشورهاي اسلامي و شکل‌بندي ايده لزوم رویارویی با دشمن مشترک چيست؟
اين مقاله بيان می‌کند که طرح خاورميانه بزرگ به مثابه واپسين راه‌برد ايالات متحده، به دنبال تحقق ‌بخشيدن به نظم نوين منطقه‌ای و ساخت نظام تک‌قطبي جهاني است و در مقابل، کشورهاي منطقه با تمسک به آموزه‌هاي وحدت‌بخش و انسجام‌آفريني مثل مهدويت، اسلام مذهبي را به اسلام سياسي می‌توانند تغيير دهند و هويت ضعيف شده خود را در مقابل غرب بازتعريف نمايند.
طرح خاورمیانه بزرگ؛ زمینه‌ها و راه‌بردها
با توجه به تأثير فزاينده لابي صهيونيستي بر سياست‌هاي کلان ايالات متحده، به نظر مي‌رسد که طرح خاورميانه بزرگ بيش از آن‌که صرفاً امریکايي باشد، طرحی امریکايي ـ صهيونيستي است. توجه ويژه يهود به خاورميانه به منظور رسيدن به سرزمين موعود، اسرائيل را همواره درگير مسائل اين منطقه ساخته و طرح‌هاي گوناگوني را براي تصاحب و نفوذ بيشتر در منطقه ارائه داده است. آخرين و خطرناک‌ترين طرحي که شيمون پرز، نخست‌وزير اسبق اسرائيل در اوايل دهه نود، به نام «خاورميانه جديد» ارائه کرد، گوياي ماهيت واقعي اين طرح است. وي در کتاب معروف خود به نام خاورميانه جديد که در سال 1993میلادی منتشر گرديد، با تأکيد بر ايجاد منطقه تجاري مشترک در خاورميانه هم‌راه با صلح و امنيت فراگير، اسرائيل را جزئي از اين منطقه می‌داند و آن را تنها دولت مسلط بر مقدرات منطقه قلمداد مي‌کند. پرز هم‌چنین در فصل‌نامه الشرق‌الاوسط (مارس 1995) از اهداف نهايي اسرائيل براي ارائه طرح، پرده برداشت و اعلام کرد که هدف آتي اسرائيل، انضمام به جامعه کشورهاي عربي است.
به اعتقاد مجید سفتاج کارشناس خاورمیانه و سرپرست علمی دایرة‌المعارف فلسطین، نيز بحث خاورميانه بزرگ و ايجاد تغييرات در منطقه از اسرائيل سرچشمه می‌گیرد و کاملاً به نفع صهيونيسم است. به عقیده وي، مقامات اسرائیل اين طرح را سال‌ها پيش اعلان کرده بودند. آريل شارون، نخست‌وزير پیشین رژيم صهيونيستي از کساني بود که درباره «طرح صهيونيسم براي خاورميانه جديد» سخن گفت. در آن زمان اسمي از خاورميانه بزرگ برده نمي‌شد؛ چون بخشي از جمهوري‌هاي تازه استقلال يافته شوروي، هنوز جزئي از شوروي بزرگ بودند و به صورت مستقل نمي‌توانستند با اسرائيل قرارداد داشته باشند. امروزه با عقد قراردادهاي مهم اقتصادي و نظامي این کشورها با اسرائيل، به راحتي مي‌توان ادعا کرد که طرح اسرائيلي خاورميانه بزرگ در حال عملياتي شدن است.
عنوان «خاورميانه بزرگ» از پروتکل‌هاي صهيونيست‌ها گرفته شده است. رژيم صهيونيستي اعتقاد دارد که براي رسيدن به آرزوي «ارض موعود» از نيل تا فرات، بخشي از شمال افریقا شامل مصر و سودان تا خليج فارس و يمن و از سوي ديگر عراق و بخشي از ايران تا شيراز و بخشي از کشورهاي آسياي ميانه بايد در حيطه قدرت و نفوذ صهيونيسم باشد. البته اسرائيل به دليل جمعيتي نمي‌تواند در منطقه به طور فيزيکي حضور یابد، اما سعي مي‌کند نفوذ سياسي خود را در منطقه گسترش دهد و با عقد قراردادهاي اقتصادی، نظامي و امنيتي مشترک با برخي از کشورها هم‌چون ترکيه، جمهوري آذربايجان و ازبکستان بر سلطه خود بیفزاید.
در پي اظهارات مقامات رژيم صهيونيستي درباره «خاورميانه جديد»، نخستين‌بار روزنامه واشنگتن‌پست در شماره 9/2/2004میلادی مطالبي در مورد طرح خاورميانه بزرگ به چاپ رساند که جورج بوش با عنواني متفاوت اما همان محتوا ارائه کرده بود و رسالت خود را نشر دموکراسي و آزادي در سرتاسر جهان به ویژه خاورميانه مي‌دانست. مسئولان عالي‌رتبه کاخ سفيد و وزارت امور خارجه امریکا در پي عملياتي نمودن طرح یاد شده، با هم‌پيمانان اروپايي خود درباره چگونگي ترسيم طرح به مذاکره پرداختند تا با هشت کشور صنعتي بزرگ، سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو) و اتحاديه اروپايي مطرح گردد. اين طرح در واقع نسخه بدل معاهده هلسينکي (1975میلادی) است که 35 کشور از جمله ايالات متحده و اتحاد جماهير شوروي و غالب کشورهاي اروپايي آن را امضا کرده بودند. جورج بوش در ديدار با گرهارد شرودر در تاريخ 28/2/2004میلادی اعلام کرد که فترت پس از سقوط طالبان، نمونه‌اي از تغيير سياسي است و امکان تکرار اين تجربه در کشورهاي ديگر با ايجاد نهادهاي دموکراتیک وجود دارد. بوش اظهار داشت که اين تجربه ميراثي است که مي‌توان از خلال آن به ريشه‌کني خشونت، وحشت و ترور در خاورميانه نایل شد.
توضيح مفصل مفهوم خاورميانه بزرگ نخستين‌بار در اجلاس سازمان جهاني اقتصاد (WEO) در ژانويه 2004میلادی مطرح شد. این اجلاس در شهر كوهستاني سوئيس به‌نام داووس(Davos) برگزار گرديد. در آن‌جا، دیک‌چنی معاون رئيس‌جمهور ايالا‌ت ‌متحده، «استراتژي پيش‌رو براي آزادي» را مطرح ساخت كه «ما را متعهد به حمايت از كساني مي‌نمايد كه در راه اصلاحات در خاورميانه بزرگ فعاليت می‌کنند و فداكاري به خرج مي‌دهند.» وی در اين اجلاس، براي مجموعه‌اي از نخبگان جهان سخن مي‌گفت كه عمدتاً غيرامريكايي بودند و مقامات دولتي و تجاري فرانسوي و آلماني هم در ميان آنها حضور داشتند. او ادامه داد: «دولت بوش مصر است دموكراسي را در سراسر خاورميانه و فراسوي آن ارتقا بخشد.» همان‌گونه که از توضيحات اوليه سران ايالات متحده روشن مي‌شود، اساس اين طرح بر آزادي و دموکراسي بنا نهاده شده و همان چيزي است که منافع امریکا را با براندازي تنها چالش فراروي آن در خاورميانه يعني جنبش‌هاي اسلام‌گرا، به وسيله تأسيس حکومت‌هاي دموکراتيک از نوع امریکايي، حاصل مي‌کند.
دولت امریکا سند راه‌نماي طرح خاورميانه بزرگ را به صورت رسمي در جريان گردهم‌ا‌يي سران گروه هشت در سي‌آيلند جرجيا در ژوئن 2004میلادی توزیع کرد پيش از آن‌که كشورهاي عرب از محتواي آن آگاه شوند؛ نسخه به اصطلاح طبيبانه امریکا براي مريضي که خودش از آن خبر نداشت. با همه پنهان‌کاري‌هاي اوليه، محتواي طرح در فوريه 2004میلادی، يعني چند ماه قبل از گردهم‌ايي، در روزنامه الحيات منتشر شده بود. بوش يك ماه پيش از آن، در جريان يك سخن‌رانی پیش‌نهاد كرده بود كه يك منطقه تجارت آزاد ميان ايالات ‌متحده و خاورميانه ظرف مدت يك دهه تأسيس گردد.
پيروز مجتهدزاده نيز با اشاره به خاستگاه طرح، به علت‌یابی آن پرداخته و بر اين باور است که واشنگتن يک سلسله مفاهيم از جمله «خاورميانه بزرگ» را از طريق محافل دانشگاهي براي توجيه و از بين بردن موانع موجود بر سر راه تحقق يافتن «نظام نوين جهاني» مطرح مي‌کند. به نظر ايشان، اصطلاحات جعلي «نظام نوين جهاني» و بحث «برخورد تمدن‌ها» نيز از مواردي به شمار می‌آیند که براي توجيه عمليات توجيه‌ناپذير در اوضاع عادي بوده است. توجيه افکار عمومي در زمینه توسعه‌طلبي و امپرياليسم فرانو، به تعريف مشروع اقدامات سياسي نياز دارد و اين «غيري» که امریکا پس از فروپاشي جبهه کمونيسم بدان تمسک جسته، همان «اسلام‌گرايي» در خاورميانه است که همه اين اقدامات را با هدف از بين بردن خشونت و ترور ناشي از اسلام و مسلمانان در منطقه توجيه کرده و با استفاده از باورهاي ديني مردم امریکا، اين اقدام خود را يک «رسالت الهي» مي‌داند که خداوند بر عهده مردم امریکا نهاده تا مردم دنيا را از قيد استبداد و ديکتاتوري برهانند و به آزادي کامل برسانند.
خاورميانه و مراحل گسترش مفهومي آن
اشاره به خاستگاه تاريخي مفهوم خاورميانه براي روشن شدن طرح خاورميانه بزرگ، امري ضروري مي‌نمايد. اصطلاح «خاورميانه» از انگلستان سرچشمه گرفته که از نظر انگليسي‌ها و امریکايي‌ها دو مفهوم متفاوت دارد. انگليسي‌ها که در گذشته کشورهاي واقع در ساحل شرقي مديترانه را «خاور نزديک» و ممالک واقع در اطراف منطقه خليج فارس را «خاورميانه» مي‌خواندند، اکنون هردو منطقه را در يک‌ديگر ادغام کرده، به کشورهاي واقع در سواحل شرقي مديترانه (سوريه و لبنان و اسرائيل) تا پاکستان و افغانستان، اصطلاح خاورميانه را اطلاق مي‌کنند که تمام کشورهاي عرب اين منطقه و ايران و ترکيه را نيز دربر ‌مي‌گيرد. ولي امریکايي‌ها اصطلاح خاورميانه را در مورد تمام کشورهاي واقع در شمال افریقا تا پاکستان و افغانستان به کار مي‌برند که اخيراً رژيم صهيونيستي با طرح خاورميانه بزرگ، تعميم خاورميانه تا آن‌سوي درياي خزر و آسياي ميانه را پی می‌گیرد.
مفهوم خاورميانه طي چهار مرحله تاريخي گسترش يافته است:
الف) تعاريف کلاسيک منطقه شامل خاورميانه عربي (کشورهاي شبه‌جزيره عربستان)، عراق، سوريه، اردن، لبنان و مصر در شمال افریقا و هم‌چنین ايران و ترکيه بود. طبق اين تعاريف، تحولات منطقه‌اي کشورهاي خاورميانه، در حاشيه مسائل جهاني قرار داشت.
ب) با پيروزي انقلاب اسلامي ايران و نقش اسلام سياسي، منطقه خاورميانه وارد فاز جديدي گرديد که اهميت استراتژيک و ژئوپليتيک فزآينده‌اي را به خود اختصاص داد. با ورود به اين مرحله، نقش خاورميانه از حاشيه به متن جریان يافت.
ج) گسترش خاورميانه با فروپاشي شوروي و استقلال يافتن کشورهاي آسياي مرکزي و قفقاز آغاز شد. کشورهاي تازه استقلال يافته، هرچند به لحاظ سياسي و اقتصادي تحت تأثير روسيه هستند، از بُعد فرهنگي در ادامه خاورميانه قرار دارند.
د) پس از یازده سپتامبر 2001 شروع گرديد. با حمله امریکا به افغانستان، کشورهايي مثل پاکستان و افغانستان که نقش حاشيه‌اي در منطقه داشتند، به متن قضاياي خاورميانه وارد شدند و به طور مستقیم با سياست، فرهنگ و اقتصاد کشورهاي بزرگ خاورميانه نظير ايران و عربستان پيوند خوردند. تأثير موضوعاتي چون: تروريسم، حقوق بشر، تسليحات کشتار جمعي و اتمي، افزايش وابستگي متقابل در زمينه انرژي، بحران‌هاي قومي و نيروي کار و مهاجرت‌ها بر کل خاورميانه، آن را به صورت يک خرده‌نظام مطرح کرده است.
واپسين راه‌برد امریکا در خاورميانه
تغيير در سياست خارجي امریکا چيزي جز بازتاب ايده کهن امریکاييان نيست. ايده‌هايي که در طول جنگ سرد محدود شده بود، يک شبه با فروپاشي شوروي به تحقق پيوست و تنور بحث‌هاي آزاد‌سازي اروپاي شرقي و آسياي ميانه داغ‌تر شد و امروزه به زعم آنها، تنها آسمان، حوزه نفوذ اين ايده‌ها را محدود مي‌کند. امریکا در طول جنگ سرد، به نوعي دوستي ميان کشورهاي خاورميانه مي‌انديشيد تا بتواند در برابر شوروي توان مقاومت داشته باشد، اما پس از فروپاشي شوروي، براي تعريف مجدد هويت خويش در عرصه داخلي و بين‌المللي، به خلق غيرجديدي نياز بود تا بتواند عمليات امپرياليستي خويش را در اذهان عمومي توجيه کند. بنابراین، متوجه کشورهاي اسلامي خاورميانه شد و اسلام‌گرايي و بنيادگرايي اسلامي را تنها دشمن باقي مانده امریکا معرفي کرد.
دولت راست‌گراي امریکا از طريق اتحاد با صهيونيست‌هاي ضد عرب، براي مقابله با اسلام آماده شده است. امریکا به نوعي اصلاحات سياسي، اقتصادي و فرهنگي در کشورهاي خاورميانه اعتقاد دارد. برای مثال، به باور این کشور استفاده از شيوه تظاهرات به منظور براندازي رژيم‌هاي ديکتاتور يا دموکراتيک مخالف امریکا، از کودتا‌هاي نظامي مؤثرتر است. در گرجستان،
دولت شوارد‌نادزه تنها به دليل تظاهرات آرام سقوط کرد. گروه‌هاي مخالف در ونزوئلا، با کمک امریکا موفق شدند هوگو‌ چاوز، رئيس جمهوري را از قدرت برکنار کنند، هرچند وي دوباره به قدرت بازگشت. حوادث در منطقه بالکان، پرو، آرژانتين و کلمبيا نشان مي‌دهد که براندازي رژيم‌های دموکراتيک خيلي ساده‌تر از رژيم‌های ستم‌گر است. واشنگتن بدون در نظر گرفتن این‌که ديدگاهش در مورد رژيم چيست، براي دخالت نظامي در هر کشور عربي که با گروهی تروريستي يا سازمانی افراطي مرتبط است ترديد نمي‌کند. گمان نمي‌رود که امریکا هنوز نقشه جديدي براي منطقه و فرمول جديدي از نوع قرارداد سايکس ـ پيکو داشته باشد، ولي تمام آن‌چه مي‌خواهد، تحول در رسوم و شيوه امور کشورهاي خاورميانه است؛ فرهنگ و رسومي جای‌گزین شود که در آن نگاه به غرب و به ویژه امریکا در منطقه، عاري از نفرت باشد و نوعي شيفتگي و وادادگي را در برابر ايالات متحده نشان دهد. امریکا غير از تاکتيک‌هايي که تاکنون مطرح کرده و بعضي‌ از آنها در حال ثمر دادن است، سياست‌هايي را در پيش مي‌گيرد که تضعيف جنبش‌‌هاي مخالف امریکا را نشان می‌دهد؛ با خلق اين ذهنيت که امریکا هيچ نوع تهديدي براي کشورهاي منطقه محسوب نمي‌شود و تنها نيت بشردوستانه دارد. تحقير عرب‌ها و تعظيم غرب و امریکا یکی از این اقدامات است. تلاش‌هاي زيادي براي ايجاد حس عميق‌تري از تحقير، چه از طريق اظهارنظرهاي اهانت‌آميز هدف‌دار توسط مقامات امریکايي و چه از طريق جلوگیری از تلاش‌هاي کشورهاي عرب و اسلامي براي کمک به فلسطيني‌ها در زماني که اين کشور با انحلال رو‌به‌رو شده، انجام مي‌شود. امریکا هم‌چنین در قبال مخالفت‌هاي سياسي، کمک‌‌ها و حمايت‌هاي خود را از دولت‌هاي منطقه قطع مي‌کند. هدف اين عمل بي‌نصيب کردن اين رژيم‌ها از هر شانسي براي سازمان‌دهي مجدد يا به وضعيت اول برگرداندن سيستم منطقه‌اي عرب است. امریکا از تمام قدرت خود براي مجبور کردن کشورهاي عرب و اسلامي به تسليم شدن يکي پس از ديگري استفاده مي‌کند. تلاش واشنگتن تا زماني که جامعه عرب و اسلامي اتحاد خود را از دست بدهد، ادامه خواهد یافت. در این وضعیت، «خاورميانه بزرگ‌تر» بوش، سرانجام موجوديت پيدا خواهد کرد.
چشم‌انداز طرح خاورميانه بزرگ
در مقدمه طرح خاورميانه بزرگ با اشاره به دو معضل اساسي در کشورهاي منطقه خاورميانه و با ارائه آمارهاي متعددي که از عقب ماندگي ساکنان آن حکایت می‌کند، نسخه درمان آنها تنها پناه بردن به دامان غرب معرفي مي‌شود. چکيده طرح به نقل از روزنامه الحيات چنين است:
اين طرح، راه‌کار مهم، مناسب و فرصتی استثنايي براي جامعه جهاني است تا در پرتو آن، برای رفع دو نقيصه مهم در کشورهاي خاورميانه، شامل آگاهي در مورد ضرورت نهادينه شدن مفهوم آزادي و دوم ايجاد بستر مناسب براي مشارکت زنان در توسعه سياسي، اجتماعي و فرهنگي، اقدام‌هاي بايسته صورت گيرد. تا زماني که سياست دور کردن مردم از فعاليت‌هاي سياسي و اقتصادي در خاورميانه رو به افزايش باشد و کانون‌هاي قدرت تنها در دايره بسته باقي بمانند، فعاليت‌هاي تروريستي، ميزان جرایم و مهاجرت‌هاي غيرقانوني به کشورهاي غربي روند صعودي خواهد داشت.
بر اساس آمارهاي انتشار يافته، اوضاع اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در کشورهاي خاورميانه، سير خطرناکي را مي‌پيمايد. از این‌رو، امروزه ضرورت يافتن راه‌کارهايي براي حل آنها بيش از هر زمان ديگر اهميت دارد. با نگاه به آمارهاي ذیل، اوضاع اين کشورها به خوبي نمايان مي‌شود:
1. مجموع درآمد ناخالص ملي 22 کشور عربي بسيار کمتر از کشور اسپانياست.
2. از مجموع 162ميليون نفر جمعيت بالاي هیجده سال در کشورهاي عرب، نزديک به 65 ميليون نفر يعني نزديک به چهل درصد، بي‌سوادند که دو سوم اين تعداد را زنان تشکيل مي‌دهند.
3. تا سال 2010 ميلادي، بيش از پنجاه ميليون جوان وارد بازار کار خواهند شد و تا سال 2020 ميلادي نيز کشورهاي عرب براي بي‌کاران جوان خود به ايجاد يک ميليون فرصت شغلي نياز دارند.
4. در صورتي که ميزان بي‌کاري در کشورهاي عرب، به همين وضعيت ادامه یابد، تا سال 2010 ميلادي شمار بي‌کاران در اين کشورها به مرز 25 ميليون نفر خواهد رسيد.
5. متوسط درآمد يک سوم کشورهاي خاورميانه از دو دلار در روز تجاوز نمي‌کند. از این‌رو، براي بهبود اوضاع معيشتي اين کشورها، بازنگري در برنامه‌هاي کلان اقتصادي ضروري است.
6. تنها 6/1 درصد مردم کشورهاي خاورميانه، قادرند تا از شبکه اينترنت استفاده کنند که اين رقم حتي در هم‌سنجي با کشورهاي در حال رشد افریقايي نيز کمتر است.
7. در حالي‌که زنان تنها 5/3 درصد از کرسي‌هاي مجالس کشورهاي خاورميانه را به خود اختصاص داده‌اند، اين رقم در کشورهاي در حال رشد افریقايي به 4/8 درصد مي‌رسد.
8. بر اساس نظر‌سنجي‌هاي علمي و معتبر جهاني، در سال 2003 ميلادي، 51 درصد از جوانان عرب به مهاجرت دايم به کشورهاي اروپايي تمايل دارند.
با ادامه سياست‌هاي کنوني در همه عرصه‌هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي فروپاشي بيشتر اين کشورها و افزوده‌شدن تعداد بسياري به خيل بي‌کاران و گسترش روزافزون فقر را شاهد خواهيم بود که اين وضعيت ممکن است در آينده نزدیک، به خطري بنيادين براي جامعه جهاني تبديل شود.
راه برون‌رفت از بحران براساس پيش‌بيني‌هاي طرح
به موجب اين طرح، اجراي اصلاحات در همه زمينه‌ها و اعمال نتايج تحقيقات کارشناسان و دانشگاهيان به وسيله حکومت‌هاي عرب، تنها گزينه برون‌رفت از دايره بسته فقر و عقب‌ماندگي است. در اين بين مشارکت اقتصادي کشورهاي حوزه درياي مديترانه، طرح مشارکت کشورهاي خاورميانه و امریکا با هدف اجراي اصلاحات بنيادين و کوشش‌هايي که براي بازسازي افغانستان و عراق مي‌شود، همگي بخشي از سياست‌هاي کلان هشت کشور صنعتي جهان برای خروج از وضعيت به تعبير آنها نابه‌سامان، در کشورهاي خاورميانه شمرده شده است.
از بين رفتن دو رژيم ديکتاتور در عراق و افغانستان، فرصتی استثنايي پيش ‌روي کشورهاي صنعتي غربي به وجود آورده تا ره‌بري جريان اصلاحات در کشورهاي خاورميانه را به دست گيرند. کشورهاي صنعتي غرب با در دستور کار قرار دادن برنامه توسعه انساني سازمان ملل، براي اجراي اصلاحات از نوع غربي که می‌توان از آن به غربي‌سازي خاورميانه ياد کرد، در منطقه فعاليت جدي و مؤثري را در پیش گرفتند. حمايت از نهادينه شدن اصول دموکراسي، روي کار آمدن حکومت‌هاي منتخب مردمي، بسترسازي برای گسترش دانش و فن‌آوري در جوامع خاورميانه و ايجاد فرصت‌هاي مناسب اقتصادي که منافع درازمدت اين کشورها را تأمين کند، بخشي از چشم‌انداز اين طرح را در اين حوزه مهم و حياتي از جهان تشکيل مي‌دهد.
اساس طرح خاورميانه بزرگ بر دموکراسي‌سازي خاورميانه استوار است و براي رسيدن به اين هدف، حضور مردم به ويژه زنان در مجالس نمايندگان اين کشورها پررنگ می‌شود. اين امر از طريق تأسيس مراکز غيردولتي، با هدف آشنا کردن زنان دانشگاهي به منظور استيفاي حقوق سياسي و اجتماعي خود و تغيير در کيفيت رسانه‌ها، چاپ و نشر و نظام آموزشي در کشورهاي عربي عملياتي خواهد شد.
شرق‌‌شناسي غرب
شرق‌شناسان به دليل مطالعه و برداشت سطحي خود از دين، آداب و رسوم و اساساً جوامع شرقي و اسلامي، در حقيقت آن شرقي را شناخته و معرفي کرده‌اند که مخلوق ذهن خودشان است نه آن شرقي که در عالم واقع وجود دارد.
احياي مجدد اسلام‌گرايي در عصر «جهاني‌شده» و «دموکراسي‌سازي شده» که آن را به تعبير گراهام فولر، يک اتفاق مهم در زمان حاضر مي‌توان ناميد، همان «هراس بنياديني» است که نويسندگاني هم‌چون بابي سعيد بدان اشاره مي‌کنند. به عقیده وی، تجديد حيات اسلامي، در سطحي گسترده‌تر، اضطراب فرهنگي در غرب را نشان مي‌دهد. غرب، تصوير گذشته تحريف شده خود را در اسلام مي‌بيند. تجديد حيات اسلامي، تولد مجدد خدايي را نمایان می‌سازد که غربيان آن را کشته بودند تا بشر بتواند زندگي کند. احيای اسلام به معناي انتقام خداوند است و به بازگشت ايمان اشاره دارد؛ بازگشت به تمام چيزهايي که ايده آزادي روزافزون بشر را زير سؤال می‌برد. بنابراین، اسلام را عامل اصلي عقب‌ماندگي، ترور و خشونت در خاورميانه، معرفی مي‌کنند و می‌کوشند تا با وارد کردن فرهنگ سکولار غرب به کشورهاي اسلامي، جلوي رشد و توسعه اسلام‌گرايي را در منطقه بگیرند و از منافع خود محافظت نمايند.
غرب به ويژه امریکاییان، در اثر شرق‌شناسي ناقص، تصويري بربرگونه و خشن از اعراب مسلمان در اذهان دارند که يهود با ابزار گوناگون و نفوذي که بر رسانه‌هاي غربي از جمله بزرگ‌ترين موتور‌هاي جست‌وجوي اينترنتي دارد، توانسته است آن را نهادينه کند. رافائل پاتاي يهودي مجارستاني و نويسنده کتاب ذهن عربي (1973ميلادي) از جمله افرادی به شمار می‌آید که در این بین بسیار تأثیرگذار بوده و منشور عمل امریکاییان است. دیدگاه‌های وي در ميان سياست‌گزاران کاخ سفيد و افسران امریکا که به منطقه خاورميانه و جهان عرب گسيل مي‌گردند، يک مرجع معتبر عرب‌شناسي به شمار مي‌آيد. اين کتاب تصريح دارد که اعراب تنها زبان زور را مي‌شناسند و عامل شرم و سرافکندگي بزرگ‌ترين نقطه ضعف آنان است.
بنابراين، پاتاي توصیه مي‌کند که راه‌برد نظامي و امنيتي ايالت متحده در مقابل اعراب و خاورميانه، استفاده از عامل قوه قهريه پرقدرت و شرم‌گين‌سازي فردي و اجتماعي از طريق برهنگي و رفتار جنسي باید باشد. تحقير و شکست شرم، حيا و عفت به لحاظ فردي و اجتماعي از طريق برهنه‌سازي، وادار کردن به اعمال منافي عفت و مانند آن در حضور يک‌ديگر و سپس تصوير‌برداري از اين صحنه‌ها، براساس همين تصور و تلقي از اعراب و ساکنان منطقه خاورميانه شکل گرفته است. پاتاي در کتاب خود به تشريح روش تربيتي کودکان دختر و پسر در جهان عرب و ارتباط آن با روان‌شناسي جنسي حاکم بر اجتماع عرب پرداخته، می‌کوشد همه اعراب را در قالب هويتی واحد از منظر روان‌شناختي اجتماعي و انسان‌شناسي تاريخي ‌تحليل نمايد.
نيروهاي مسلح امریکايي و نومحافظه‌کاران، اين تصوير القايي را اساس برخورد خود با زندانيان مسلمان و عرب در گوانتانامو، زندان ابوغريب و بگرام قرار داده‌اند. توهين به کتاب مقدس مسلمانان، هتک حرمت‌، وادار‌سازي افراد به مصرف گوشت خوک و مشروبات الکلي، تجاوز جنسي و برهنه‌سازي و تصوير‌برداري از اين صحنه‌ها، حرکت در مسيري است که پاتاي در کتاب خود آن را ترسيم مي‌کند.
برنالد لوئيس، يهودي انگليسي شخص ديگري است که پس از حوادث یازده سپتامبر به شدت مورد توجه نو‌محافظه‌کاران قرار گرفت. او توانست با ارائه دکترين خود، علل نفرت کشورهاي خاورميانه از غرب را به زعم خويش شناسايي کند. دکترين لوئيس بر اين ديدگاه استوار است که «جهان اسلام و خاورميانه قرن‌هاست به دليل عقب‌ماندگي خويش از غرب نفرت دارند.» وي سال 1638 و شکست دولت عثماني در تسخير وين را نقطه آغاز اين نفرت معرفي مي‌کند. به نظر او مشکل در ناتواني سياست‌هاي امریکا نيست، بلکه در اسلام، مسلمانان و اعراب است و تنها راه‌حل اين امر را اشاعه دموکراسي از طريق قوه قهريه می‌داند. لوئيس به مقامات امریکايي توصيه مي‌کند که حاکميت و امپراتوري جدید امریکايي مي‌تواند و بايد از امپراتوري انگليسي عبرت و درس بگيرد و اقتدار خويش را به شکل کامل در جهان عرب و خاورميانه القا کند. لوئيس نيز همانند پاتاي، می‌کوشد تا به امریکا بقبولاند که عرب جز زبان زور چيزي نمي‌فهمد و اگر قرار است زبان مفاهمه و گفت‌وگو در اين کشورها برقرار شود، بايد از طريق قوه قهريه و کاملاً وارداتي باشد. شايد بتوان ادعا کرد که نظريه برخورد تمدن‌هاي ساموئل هانتينگتون به همين تصوير از شرق ناظر باشد. در شرق اين انگاره که جز برخورد، ستيز و کش‌مکش چيزي وجود ندارد، گفت‌وگو و درک متقابل، عناصر غريبي به نظر مي‌آيند و به نظر هانتینگتون، به طور قطع، جنگ و برخورد رابطه آينده غرب با دنياي اسلام خواهد بود.
شیمون پرز در کتاب خاورميانه جديد ادامه حيات اسرائيل در شکل فعلي و تغيير نظام‌هاي منطقه‌اي به شکل تدريجي را خواهان بود. تلاش روزنامه‌نگاراني چون تامس فريدمن که از سال‌هاي 1996 و 1997 ميلادي موضوع خاورميانه بزرگ‌تر را با تأکيد بر الزامات راه‌بردي ـ امنيتي در قالب جغرافياي راه‌بردي (ژئوپليتيک و ژئواکونوميک) در روزنامه نيويورک تايمز مطرح کردند و سرانجام آن‌چه در «ارزيابي راه‌بردي 1998 ميلادي» منافع ايالات متحده در منطقه خاورميانه بزرگ‌تر شامل افریقا، ترکيه، اسرائيل و افغانستان آمده بود، به این ترتیب است:
یکم. تأمين نيازهاي انرژي؛
دوم. مقابله با ايران و عراق؛
سوم. صلح اعراب و اسرائيل؛
چهارم. جلوگیری از فروپاشي نظام‌هاي درهم گسيخته و در آستانه اضمحلال.
صیانت از کیان اسرائیل از نمودهاي نفوذ صهيونيست‌ها در اذهان سياست‌مداران امریکاست. آدام گارفينکل در سخن‌رانی سال 1999 ميلادي با عنوان «خاورميانه بزرگ‌تر در سال 2025»، جهان عرب، اسرائيل، ترکيه ، ايران ، آسياي ميانه و قفقاز را با صراحت خاورميانه بزرگ‌تر معرفی می‌کند و منافع امریکا را در اين منطقه تا سال 2025 ميلادي به اسرائيل پيوند می‌زند .
امپرياليسم ليبرال
بسياري از منتقدان جهاني‌شدن به این موضوع اشاره مي‌کنند که امروزه با بهانه‌هاي مختلف نظير جهاني‌شدن و اشاعه دموکراسي، امپرياليسم جدیدی در حال شکل‌گيري است که جهان را ‌يک‌سره در کام غرب انداخته، دهکده‌اي امریکايي از آن به وجود مي‌آورد. چيزي که بوش رئيس‌جمهور ايالات متحده در سخن‌رانی اول ژوئن 2002 ميلادي در آکادمي علوم نظامي وست پوينت اعلام کرد، روی‌کرد موازنه قوا را کاملاً به هم زد و به جاي آن راه‌برد «عدم موازنه قوا» را در خدمت امپرياليسم ليبرال مطرح کرد. نظم نوين جهاني که بوش از آن سخن مي‌گفت، بر دو محور اساسي استوار بود:
1. گفتمان امریکا، اشاعه آزادي، ليبراليسم و دموکراسي است؛
2. به منظور اجرایی کردن اين گفتمان، امپرياليسم ليبرال امریکا امري اجتناب‌ناپذير است.
بوش چند ماه پس از اشغال عراق، در ششم نوامبر 2003 اظهار داشت:
تأسيس عراق آزاد در قلب خاورميانه، نقطه عطفي در انقلاب جهاني دموکراتیک است و اين پيام به دمشق و تهران نيز خواهد رسيد که آزادي، آينده تمامي ملت‌هاست.
با وجود این‌که جهانیان، دروغ‌پردازي‌ها و فريب افکار عمومي بوش را شاهد هستند، او هم‌چنان به استمرار اين خط‌مشي پافشاري می‌کند. وي خویش را منجي جهاني مي‌داند که خود مسبب اصلي فلاکت و خشونت و کشتار در آن است. کشتار امریکا در افغانستان، اشغال عراق و ناامني مردم اين کشورها، از او چهره‌ای منفور در خاورميانه ساخته که اين نفرت جز به
نابودي آن از دل‌هايشان پاک نمي‌شود.
روی‌کرد متفاوت امریکا به خاورميانه
هر چند نوعي هم‌گرایی امریکايي ـ اروپايي در اين طرح به چشم می‌خورد، اروپايي‌ها دولت بوش را به منزله بازي‌گري مي‌بينند كه دير وارد بازي اصلاحات شده است. در دو سال گذشته، در برخي از كشورهاي اروپايي، تلاش‌هاي آرامي براي تسهيل گفت‌وگو در مورد اصلاحات با تمامي كشورهاي منطقه در جريان بوده است. طرح كانادا و دانمارك كه از مدت‌ها پيش در جريان بود، ماه‌ها پيش از سخن‌رانی بوش، به‌ تدريج استحكام می‌یافت. ديپلمات‌هاي اتاوا و كپنهاگ مشغول كار روي «مدل هلسينكي» براي گفت‌وگوي منطقه‌اي بودند كه مجموعه‌هاي چندگانه‌‌اي از موضوعات مختلف از قبيل «حقوق ‌بشر» و «امنيت» را دربر مي‌گرفت.
هنگامي ‌كه فكر طرح خاورميانه بزرگ نخستين‌بار در پاييز سال 2003 ميلادي مطرح شد، برخي از سياست‌گزاران ايالات ‌متحده نوعي «فرآیند هلسينكي» را براي منطقه تدارك ديدند كه طبق تفسير آنها، مدل هلسينكي مي‌بايست مشخصاً به حقوق ‌بشر و دموكراسي توجه می‌کرد. اين تصور به ‌زودي كنار گذاشته شد و طرح مورد نظر به‌تدريج حالت مجموعه‌ای مركب از برنامه‌هاي كمكي را به خود گرفت تا این‌که صرفاً چارچوب جامعی مبتني بر مدل هلسينكي باشد. در حقيقت، دولت بوش اكنون شباهت ميان طرح و مدل هلسينكي را منكر مي‌شود. شايد بتوان تمايز نگاه امریکايي و اروپايي به طرح را اين‌گونه ترسيم کرد که مدل هلسينكي، دولت بوش را به سمتي هدايت مي‌كرد كه براي آنها مطلوب نبود، يعني به سمت يك مباحثه منطقه‌اي که در خصوص مسائل امنيتي مطرح مي‌شد. امنيت، هسته اصلي فرآیند هلسينكي را تشكيل مي‌داد كه از ابتدا به‌ منزله توافقي ميان غرب و دولت‌هاي عضو پيمان ورشو جلوه‌گر شد. غرب، مرزبندي‌هاي جديد پس از جنگ جهاني دوم در اروپا را به رسميت مي‌شناخت و در عوض، اتحاد شوروي و دولت‌هاي وابسته آن در اروپاي شرقي خود را به ‌اجراي برنامه‌ای در زمينه حقوق‌ بشر متعهد مي‌نمودند. اما هنگامي‌ كه برنامه‌ريزي براي اتخاذ روي‌كردی مشابه فرآیند هلسينكي براي خاورميانه آغاز شد، سياست‌گزاران ايالات ‌متحده مخالفت خود را با چنين توافقي اعلام نمودند. ايالات ‌متحده تمايل ندارد در ازاي تعهدات چشم‌گیر دولت‌هاي منطقه در زمينه اصلاحات سياسي و اقتصادي، در زمينه امنيت، به آنها تعهد بدهد. در واقع، دولت بوش مصمم بود كه مسائل امنيتي را از ميز مذاكره كاملاً دور نگاه دارد؛ زيرا به‌ خوبي می‌دانست كه كشورهاي عرب بر طرح مناقشه اعراب و اسرائيل پافشاري خواهند كرد؛ در حالي‌كه دولت بوش به گنجاندن اين موضوع در چارچوب مذاكرات هيچ تمايلي نداشت. در نتيجه، دولت بوش تشبيه طرح خاورميانه بزرگ به مدل هلسينكي را به ‌سرعت كنار گذاشت. به نوشته بنياد كارنگي براي صلح بين‌المللي، اين تصميم دولت بوش، موضوع فلسطين را از پروژه خاورميانه بزرگ خارج مي‌كند، اما در واقع، موجب حل آن نمي‌شود. ناديده‌ گرفتن عمدي و كامل موضوع فلسطين، نشان‌‌ دهنده تعارض دروني طرح مورد نظر امريكاست.
به اعتقاد ديپلمات‌هاي اروپايي، شوراي امنيت ملي كاخ ‌سفيد از احتمال ورود «رژيم‌هاي راديكال» به چارچوب روابط چندجانبه نگران است. به اعتقاد دولت بوش، «ايده‌هاي اروپا در حال حاضر بيش از اندازه، غيرعملي می‌نماید.» در عين حال، محافظه‌كاران جديد كه از مدت‌ها قبل با اصل «فرآیند مذاكرات هلسينكي» مخالفت داشتند، با اجراي فرمول آن براي خاورميانه بزرگ نيز به ‌شدت مخالف بودند. از نظر مقامات رسمي دولت امريكا، اجراي اين فرمول براي جهان عرب و كشورهاي اطراف آن عبور از خطوط قرمز زيادي تلقي مي‌شود. رابرت زلیک، نماينده ارشد تجاري ايالات‌ متحده، در اوايل ماه مي سال 2003 ميلادي گفت كه ايالات‌ متحده تنها حاضر است با كشورهايي وارد روابط تازه تجاري شود كه «در زمينه‌هاي سياست خارجي و امنيت، هم‌كاري نمايند يا رفتار خود را اصلاح كنند.» به بيان ديگر، گفت‌وگو با سوريه و ايران، خارج از محدوده به‌شمار مي‌رود.
نيكولاس برنز، نماينده ايالات متحده در ناتو، در سخن‌رانی اكتبر 2003 خود در پراگ، با اشاره ضمني به لزوم سلطه ناتو بر جنوب و خاورميانه اعلام کرد:
مأموريت ناتو هنوز هم عبارت از دفاع از اروپا و امريكاي شمالي است. با اين حال، باور نداریم كه مي‌توانيم اين مأموريت را با نشستن در جاي خود و محدود شدن به اروپاي غربي يا اروپاي مركزي و يا امريكاي شمالي، به انجام برسانيم. بايد توجه ذهني و هم‌چنین تمركز نيروهاي نظامي خود را به سمت شرق و جنوب گسترش دهيم. آينده ناتو، به اعتقاد ما، در شرق و جنوب، يا به عبارت ديگر در خاورميانه بزرگ است.
محافظه‌كاران جديد امریکا مايلند پيش از رسيدگي به امور جزئي مثل مناقشه فلسطين و اسرائيل، تصوير بزرگ‌تري شامل دموكراسي، بازارهاي آزاد و سكولاريسم را در منطقه خاورميانه بزرگ ترسيم نمايند. دولت بوش در طليعه جنگ عراق، به اروپايي‌ها و اعراب قول داد كه جاده اورشليم از طريق بغداد خواهد گذشت و حل اختلاف ميان اسرائيل و فلسطين پس از سقوط صدام‌ حسين محقق خواهد گرديد.
خاورميانه بزرگ و اعلاميه بارسلون
کشورهای اروپایی پيش از مطرح‌ شدن پروژه خاورميانه بزرگ، سال‌ها به تدوين طرح‌هاي مشابه با هدف اصلاح نظام‌هاي سياسي و اقتصادي دولت‌هاي منطقه مديترانه شرقي و مرتبط ساختن آنها با بازارهاي اروپايي مشغول بودند. در واقع، به‌دنبال امضاي موافقت‌نامه هلسينكي در اواسط دهه 1970 ميلادي، دولت‌هاي جنوبي اروپا كه از خطر بالقوه افزايش فاصله اقتصادي و جمعيتي ميان سواحل شمالي و جنوبي مديترانه نگران بودند، در سال 1989 ميلادي بحث درباره ايجاد كنفرانس امنيت و هم‌كاري در منطقه مديترانه (CSCM) را آغاز كردند. اروپايي‌ها تصميم گرفته بودند كه به افریقاي شمالي و خاورميانه توجه بيشتري مبذول نمايند و تنها به اروپاي شرقي و مركزي توجه نکنند. در مرحله بعدي، كنفرانس اروپا و مديترانه در نوامبر 1995 ميلادي در بارسلون اسپانيا برگزار شد که بزرگ‌ترين تلاش اتحاديه اروپا براي توجـه دوباره بــه خـاورميانـه به حسـاب مي‌آمـد. اعلاميـه بـارسلـون، سـرآغـاز مشارکت اروپـا و مـديتـرانـه (EMP) بود و به عقد يك توافق منطقه‌اي با دوازده كشور خاورميانه و شمال افریقا از جمله اسرائيل و دولت خودگردان فلسطين انجاميد. اين موافقت‌نامه ايجاد يك منطقه تجارت آزاد را تا سال 2010 ميلادي پيش‌بيني نمود و پرداخت وام‌هايي را مقرر كرد و تمام دوازده كشور امضا كننده را به توسعه حكومت قانون و دموكراسي و تضمين حقوق ‌بشر و حقوق اقليت‌ها و هم‌چنین آزادي بيان، تجمع، انديشه و عقيده متعهد ساخت. از طريق اين توافق‌ها، مشاركت اروپا و مديترانه براي حل و فصل مناقشه خاورميانه ضرورت می‌یابد.
اتحاديه اروپا به يكي از منابع عمده كمك‌هاي مالي به دولت خودگردان فلسطين تبديل شده است. اكنون، اروپايي‌ها بر اين نكته تأكيد دارند كه طرح خاورميانه بزرگ امريكا هرگز نخواهد توانست بدون حل مناقشه فلسطين و اسرائيل به موفقيت برسد. به علاوه، به اعتقاد اروپايي‌ها، اگر اين مناقشه به طريق ديگري حل و فصل شود، طرح خاورميانه بزرگ فایده دیگری ندارد. خاورميانه كوچك براي اتحاديه اروپا حكم مكزيك و بخش اعظم امريكاي لاتين براي امريكا را دارد، يعني حياط خلوت استراتژيك و اقتصادي اروپایی‌ها با در نظر گرفتن عوامل ژئواستراتژيك و اقتصادي و از ديدگاه منطقه‌اي، مي‌گويند كه خاورميانه با اتحاديه اروپا روابط نزديك‌تري دارد.
آن‌چه دولت بوش انجام داده، افزون بر كپي ‌كردن «طرح بارسلون» براي خاورميانه، عبارت بوده از كنار گذاشتن عناصر مهم سياسي طرح اروپايي‌ها كه مي‌توانست از بعد اجرايي آن را تقويت نمايد و در عوض افزودن يك عنصر نظامي به طرح كه اجراي آن را با دشواري روبه‌رو مي‌سازد. وجه ديگر عبارت است از خنثا ‌كردن نقش اروپا و قبولاندن اين امر به آنها كه نمي‌توانند از هيچ نفوذي جداي از نفوذ امريكا برخوردار باشند. البته اين به ‌معناي وارد ساختن فشارهاي بيشتر برای برگرداندن روسيه به مسير مورد نظر امريكا نيز خواهد بود.
در حالي‌كه طرح اروپايي‌ها تا حدود زيادي بر روابط ديپلماتيك، اقتصادي و فرهنگي ميان آنها و مردم خاورميانه تأكيد دارد، ايالات‌ متحده درقالب طرح خاورميانه بزرگ، ايجاد مجموعه‌اي از پادگان‌هاي نظامي را در منطقه پیش‌نهاد می‌دهد كه افغانستان و عراق نخستين آنها به ‌شمار مي‌آيند. اروپايي‌ها معتقدند كه ايالات ‌متحده براي اعطاي مشروعيت بين‌المللي به اين استراتژي، نيازمند هم‌راهي اروپايي‌هاست. دومينيك دو ويلپن وزير امور خارجه فرانسه، موارد نارضايتي زيادي را در خصوص طرح خاورميانه بزرگ يادآور شده كه مهم‌ترین آن مربوط به نقش قائل ‌شدن براي ناتو در فرآیند مورد نظر است.
روزنامه لوموند ديپلماتيك (آوريل 2004 ميلادي) در اظهارنظر در مورد طرح ايالات ‌متحده، خاطرنشان ساخت كه اين طرح رؤياي ايجاد منطقه‌اي است كه اصلاً وجود خارجي ندارد و اين‌كه تازه‌ترين جاه‌طلبي ايالات‌ متحده عبارت است از گسترش سلطه خود بر نفت خاورميانه و توسعه شبكه پايگاه‌ها و تأسيسات نظامي امريكا كه همگی به بهانه اجرای دموكراسي انجام مي‌پذيرد.
واکنش متشتت کشورهاي خاورميانه به طرح
عمده کشورهاي عرب و مسلمان منطقه، با هوشياري کامل و وقوف به اهداف سلطه‌جويانه امریکا، از ابتدا با اتخاذ مواضع مناسب، مخالفت خويش را با اين طرح وارداتي اعلام کرده‌اند. از نگاه افغان‌ها، طرح خاورميانه بزرگ به منظور يک‌دست کردن منطقه از مراکش تا افغانستان و در اولين گام مهم افغانستان صورت می‌گيرد و پيروزي حامد کرزاي اولين گام براي ايجاد آن قلمداد مي‌شود که البته ساليان درازی زمان می‌برد تا منطقه با تعاريف اين طرح هم‌آهنگ شود. امروزه افغان‌ها نوعي هژموني فرهنگي غرب را در کشور شاهد هستند که محصولات فرهنگي يا به تعبير دقيق‌تر ضد‌فرهنگي آسان‌تر از نان شب مردم در دست‌رس جوانان قرار مي‌گيرد و اين زنگ خطر براي کساني است که هنوز تعصبات ديني آنان، در کوران حوادث تلخ افغانستان به فراموشي سپرده نشده است.
ترکيه به لحاظ لائيک بودن حاکمانش، از اين طرح امریکايي با آغوش باز استقبال کرد. یادآوری می‌شود که این کشور، مدت‌ها پيش از آن‌كه ابتكار خاورميانه بزرگ موضوع مقاله نشريات يا مناظرات تلويزيوني گردد، آرا و تصوير خود را از خاورميانه در محافل گوناگون اعلام كرده بود؛ از جمله ترکیه در نشست‌هاي سازمان كنفرانس اسلامي، به ديدن خاورميانه دموكراتيك‌تر، آزاد و مالامال از صلح با دولت‌هاي كارآمد مایل است كه اقتصاد كشورها را به خوبي اداره كنند. نبايد اين را با آرمان‌گرايي اشتباه گرفت .منافع تركيه مستلزم همسايگان باثبات و مسالمت‌جويي است كه بتواند با آنها در تمام سطوح به طور مثبت تعامل برقرار كند. بنابراين آرزوهاي تركيه براي اين منطقه با اهداف مثبت ابتكار خاورميانه بزرگ هم‌آهنگ است.
کشور عراق، دومين گام اجراي طرح خاورميانه بزرگ است. براندازی رژيم ديکتاتوري صدام توسط ايالات متحده امریکا، مي‌بايست زمينه اجرا شدن دموکراسي را به زعم غربيان فراهم مي‌کرد، اما با گذشت چند سال از اشغال این کشور، نيروهاي امریکايي با چالش‌هاي زيادي مواجهند که توان مقاومت را از آنان گرفته است. مقاومت بيش از حد مردم مسلمان شيعه و سني در برابر اشغال‌گران از شکنندگي هرچه بيشتر جبهه اشغال‌گر حکایت می‌کند و تشکيل حکومت دموکراتيک از نوع امریکايي را در اين منطقه محال نشان مي‌دهد.
دوري از تعاليم اسلامي و انعطاف در برابر غرب، عامل واگرايي در خاورميانه
امروزه روند واگرايي در خاورميانه را شاهدیم که غرب‌باوري، عامل مهمي در اين جريان واپس‌گراست. «هريک از اين جوامع ، به شيوه خاص خود و به صور و درجات مختلف به روند غربي شدن می‌پيوندند. اين اختلاف فاز می‌تواند در بلندمدت باعث افزايش فاصله کشورهاي خاورميانه از يک‌ديگر، کاهش ارتباط برخي از آنها با کشورهاي همسايه و الحاق آنها به روند‌هاي يک‌پارچه‌سازي در خارج از خاورميانه شود. دو نمونه آن، نحوه ارتباط کشورهاي شمال افریقا و ترکيه با اتحاديه اروپايي است.» ترکيه با دور شدن از فرهنگ اسلامي خود و پي گرفتن روند سکولار و لائيک، به سمت برهم زدن نظم در خرده‌نظام خاورميانه پيش می‌رود؛ زیرا تغيير در هر جزء از اجزای يک کل از بين رفتن موازنه آن کل را باعث می‌شود.
مسابقه تسلیحاتی نیز بر اثر سلطه تکنولوژي غرب بر اين منطقه ايجاد شده است. به طوري که برخي از دولت‌هاي خاورميانه از عمده‌ترين خريداران سلاح در جهان محسوب می‌شوند. برای مثال: «در سال 1995 ميلادي عربستان با پرداخت 1/8 ميليارد دلار، مصر با پرداخت 9/1 ميليارد دلار و کويت با پرداخت يک ميليارد دلار در صدر فهرست اين خريداران قرار داشتند.»
بنيان ناسيوناليسم هم از آن‌جا که زاده استعمار انگليس و مورد حمايت امپرياليسم امریکا بود، رقابت و کش‌مکش عربي را نه تنها کاهش نداد بلکه روزبه‌روز بر شدت آن افزود. «رقابت‌هاي بين عربي مسابقه بر سر ره‌بري جهان عرب، تفسير از عربيت و هم‌چنین بر سر قلمرو آب و ايدئولوژي در کنار مسائل قبيله‌ای و جانشيني سلطنتي را دربر می‌گيرد،» که خود عمل واگرايي در عصر دموکراتيزه شدن منطقه به شمار می‌آید. «امروزه گروهي از روشن‌فکران عرب نسبت به روند يک‌پارچکي جهاني که دموکراسي غربي محصول آن است، اظهار رضايت کرده و بر سودمندي‌هاي وابستگي متقابل فزاينده تأکيد می‌کنند.» براي نشان دادن گونه‌هاي واگرايي در خاورميانه، گونه‌هاي آن در ذیل بررسي می‌شود:
واگرايي سياسي
آرمان غرب، رسيدن به اوتوپياي ليبرال ـ دموکراسي است که آن را با طرح‌هاي مختلفي چون جهاني شدن و خاورميانه بزرگ رديابي می‌کند. جهاني شدن به لحاظ سياسي «گرايش دارد تا نقش دولت را به خاطر نيروهاي مهاجم بازار به حاشيه براند و علاوه بر آن کشورها را بار ديگر از لحاظ ايدئولوژيک دست‌مايه قرار دهد.» توليد نظريه خوش‌بينانه «پايان تاريخ» فرانسيس فوکوياما (1989 ميلادي) که پس از فروپاشي جبهه کمونيسم ارائه گرديد، نوع طبيعي و مسالمت‌آميز سلطه بي‌چون‌و‌چراي ليبرال ـ دموکراسي امریکا را نويد داد که به تعبيري جهاني‌سازي غربي شدن طبيعي را به نمايش می‌گذاشت. وي در کتاب خود با نام پايان تاريخ و انسان واپسين چنين استدلال می‌نمايد:
طي چند سال اخير، اجتماعي چشم‌گیر در سرتاسر جهان در مورد مشروعيت ليبرال ـ دموکراسي به مثابه يک نظام حکومت به وجود آمده است. نظامي که رقباي از نوع پادشاهي ، فاشيسم و اخيراً کمونيسم را از صحنه خارج کرده است. ليبرال ـ دموکراسي می‌تواند پايان تاريخ را رقم زند.
پيروزي ليبرال ـ دموکراسي بر جهان، همان جهاني‌سازي سياسي و امریکايي به شمار می‌آید که فوکوياما به آن اشاره می‌کند و اين همان چيزي است که در اثر مرعوب شدن برخي از کشورهاي
اسلامي و غيراسلامي خاورميانه در برابر کالاي لوکس مردم‌سالاري غربي، عامل از هم گسيختگي منطقه می‌شود. تغيير رژيم‌ کشورهاي خاورميانه به سمت رژيم‌هاي دموکرات، تحميل ارادي ليبرال ـ دموکراسي بر گرده جهانيان است که در نظريه بدبينانه برخورد تمدن‌هاي ساموئل هانتينگتون (1993 ميلادي) تبلور يافت. وی با اشاره به نبرد آينده تمدن غرب با اسلام، چراغ راه‌نماي خوبي براي عمل سياسي ره‌بران ايالات متحده گرديد. امریکا در تحقق آمال توسعه‌طلبانه خود و سرعت دادن آن به همه جهان، حوادث يازده سپتامبر 2001 ميلادي را بهترين فرصت براي اعمال منظور خود ديد و تهاجم خود را به افغانستان و عراق شروع کرد و تغيير رژيم در کشورهاي اوکراين، قرقيزستان و اخيراً رژيم بعث سوريه به بهانه ترور رفيق حريري را در دستور خود قرار داد.
توجه به مباني مدرنيسم غربي براي فهم عميق‌تر طرح خاورميانه بزرگ، بايسته است؛ زیرا کارويژه‌هاي اساسي کشورهاي غربي از آن ناشي می‌شود. مهم‌ترین اصول مدرنيسم را مي‌توان اومانيسم (انسان‌محوري)، سکولاريسم (تقدس‌زدايي، عرفي‌سازي، ناسوتي شدن و يا جداسازي دين از سياست)، عقلانيت خودبنياد روشن‌گري و قرائت کلان پيش‌رفت و توسعه بر اساس اصول دنياي مدرن دانست.
واگرايي اقتصادي
اهرم‌هاي نظام سلطه در تحت عنوان جهاني‌سازي که خاورميانه هم ناگزير از پيروي آن است، از نظر اقتصادي، به نوعي جهان‌خواري تفسير می‌شود که «بدين‌وسيله اقتصادهاي مسلط غربي به راحتي می‌توانند همه ما را فرو ببلعند، به اسطوره حاکميت ملي براي هميشه پايان دهند و مبارزه همه مردم جهان سوم، مردمي که می‌خواهند بر مقررات خود حاکم باشند، را به سخره بگيرند. اگر قرار است يک جهان تحقق يابد ، بايد جهان مردم باشد نه جهان خدايان و بندگان.» کشوهاي شمال، با استفاده از ابزارهایی: بانک جهاني، صندوق بين‌المللي پول، سازمان تجارت جهانی و دیگر آژانس‌هاي سازمان ملل و شرکت‌هاي بزرگ چندمليتي، در تسخير هرچه بیشتر کشورهاي جنوب و جهان سوم گام برمی‌دارند.
«محققين دانشگاه‌هاي ساسکس و تل‌آويو در سال 2000 ميلادي به اين نتيجه رسيدند که کشوري که دروازه‌هاي اقتصاد خود را هرچه بيشتر به روي سرمايه‌گذاري‌هاي خارجي باز کند، سريع‌تر به کشورهاي پيش‌رفته می‌رسد.» در حالي‌که عکس قضيه در خاورميانه صدق می‌کند و پيوستن به اقتصاد جهاني، وابستگي اقتصادي و توسعه نیافتن آنها را در پي داشته است.
به طور کلي، هنگام ورود به سيستم جهاني اقتصاد که چيزي جز نظام کاپيتاليستي نيست، هيچ کنترلي بر آنارشيسم اقتصادي نیست و هيچ‌کس هم پاسخ‌گوي آن نخواهد بود؛ زیرا تصميمات اصلي در جاي ديگر گرفته می‌شود که خارج از حوزه کشورهاست. اين امر به شدت به شکاف طبقاتي در جوامع می‌انجامد که «مقدار ثروت چهار درصد در کره زمين معادل ثروت دو ميليارد انسان می‌شود.»
واگرايي فرهنگي
پاک کردن هويت ديگر جوامع براي تحميل فرهنگ کشورهاي محور به ويژه امریکا، از جلوه‌هاي منفي يکتايي فرهنگي است. به گفته محمود اعوده، از روشن‌فکران عرب، «جامعه عرب تحت تهاجم فرهنگ همبرگر قرار دارد و وسايل نوين تهاجم، غذا و تغيير عادت‌هاي غذايي اعراب را در پي دارد.» به اعتقاد ايشان تحول در عادت‌هاي غذايي با ديگر تغييرات در قشربندي اجتماعي و افزايش شکاف اجتماعي پيوند دارد. محمد عابد الجبري، استاد فلسفه مراکشي معتقد است: «جهاني‌شدن به معناي نابود شدن ديگري است و براي هويت‌ها يا ارزش‌هاي متفاوت احترامي قائل نيست.» زبان‌های عربي، اردو، فارسي و ترکي نيز تحت سلطه فزاينده زبان انگليسي که زبان جهانی‌سازی به شمار می‌آید، در حال رنگ باختن است.
جهاني شدن فرهنگ به مثابه نيرومندترين اهرم در دستان کشورهاي شمال را شايد بتوان از خطرناک‌ترين تهديداتي دانست که به معناي تحميل فرهنگ يک ملت قوي و غالب بر دول ضعيف و مغلوب و به عبارت روشن‌تر، تحميل فرهنگ سکولار مصرف‌گرايانه و سکس‌مدارانه امریکايي بر همه جهان به ويژه کشورهاي اسلامي است که به وسيله رسانه‌هاي تبليغاتي صوتي و تصويري و شبکه اطلاعاتي اينترنت صورت می‌گیرد. از جمله نمودهاي واگرايانه آن در خاورميانه می‌توان به «ترويج فرهنگ مصرف کالاهاي توليد غرب، ترويج فرهنگ اباحي‌گري و کم‌رنگ شدن ارزش‌ها و غيرت ديني، اشاعه فرهنگ زنا و مجاز دانستن استمتاع زن از مرد و مرد از زن بدون هيچ قيد و شرطي، فراگير کردن فرهنگ صلحي که به معناي تأييد بي‌چون‌و‌چراي امریکا و اسرائيل در منطقه است» اشاره کرد.
کم‌رنگ کردن ارزش‌هاي اسلامي در خاورميانه و القای امکان انتخاب دين‌هاي گوناگون به مثابه صراط‌هاي مستقيم، از تاکتيک‌هاي ديگري است که طراحان طرح خاورميانه بزرگ بدان تمسک می‌جویند. تلاشي سخت در کار است تا عقايد مسيحيت را به منزله دين جهاني (تنصير العالم) مطرح کند. به تعبير ديگر امپرياليسم ديني مسيحي، به دنبال تبديل جهان به دنياي مسيحيت است. اين عمل دقيقاً به منظور مبارزه با دیگر اديان و عمل به نظريه برخورد تمدن‌هاي هانتينگتون است.
خاورميانه بزرگ اسلامي با محوريت مهدويت، عامل هم‌گرایی و انسجام‌بخشي جهان اسلام
ارائه جای‌گزیني مناسب، اين طرح وارداتي را به مبارزه می‌طلبد و توسعه و اصلاحات برخاسته از ارزش‌هاي بومي و مذهبي به ويژه باور به مهدي آخرالزمان(عج)، اصلاحات امریکايي را رد کرده، انسجام همه کشورهاي اسلامي به ويژه منطقه خاورميانه را نويد خواهد داد. طرح «خاورميانه بزرگ اسلامي» که آموزه‌هاي بنيادين خود را از قرآن و سنت نبوي و ائمه اطهار گرفته و با بافت فرهنگي و زندگي روزمره مردم منطقه کاملاً هم‌خواني دارد، با اجماع مسلمانان بر سر اصول و پرهيز از اختلافات فرقه‌اي، تنها راه پيش‌رفت و تعالي جهان اسلام است و ياراي مقاومت در برابر غرب به ظاهر متمدن را دارد. اسلام تنها عنصري است که مي‌تواند تمام کشورهاي منطقه را به هم‌گرایی هرچه بيشتر سوق دهد و از غرب‌زدگي و وادادگي در مقابل آن جلوگيري کند. احياي آموزه انتظار موعود و بازگشت به اسلام اصيل که در آن بدعت‌زدايي شده و همگان در انتظار مدينه فاضله‌ای نشسته‌اند که عدالت و انصاف ويژگي اساسي آن است، تنها نسخه‌ نجات‌بخش کشورهاي خاورميانه به شمار می‌آید و مي‌تواند انسان‌ها را به آزادي واقعي و سعادت دنيا و آخرت برساند.
دخالت دادن دين و آموزه‌هاي مشترک بين همه مذاهب اسلامي که مهدويت جامع همه آنهاست، در عرصه‌هاي مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي تمام کشورهاي منطقه تمايز خاورميانه اسلامي از خاورميانه امریکايي را باعث خواهد شد و بازتعريف هويت جدیدی را در اين منطقه به ارمغان خواهد آورد. تأکيد در اين بخش از مقاله بر شناسايي گونه‌هاي هم‌گرایی در خرده‌نظام خاورميانه بزرگ اسلامي است که با نگاه دکترينال به مهدويت محقق می‌شود. این نوع نگاه، هردو بعد نظر و عمل را شامل می‌گردد و بر کاربست راه‌بردي انگاره مهدويت در عمل و زندگي عيني انسان‌ها تأکيد می‌کند.
هم‌گرایی سياسي
توجه به مدينه فاضله مهدوي که به شکلي يکتا در سرتاسر جهان به وقوع خواهد پيوست و نگاه به شاخصه‌هاي برشمرده شده در لسان روايات معطوف به عصر ظهور نظير عدالت، امنيت، آزادي از قيود مادي و شيطاني، دانش‌محوري و گسترش آن، توسعه اقتصادي تا حدي که مستحق زکات در جهان کم‌ياب شود، همه در شکل‌دهي شايسته مناسبات ميان کشورهاي اسلامي دخيل است و به دليل مشترکات باوري در اين حوزه، انسجام بيشتري را به ارمغان خواهد آورد. اين نگاه به لحاظ سياسي، کشورهاي جهان را به دو بلوک باورمندان به مهدي(عج) و مخالفان دجال‌گونه با آن حضرت تقسيم خواهدکرد.
غلامرضا بهروز لک، در کنار نقد توسعه سياسي غرب، الگوي توسعه سياسي در عصر مهدوي را اين‌گونه تعريف می‌کند:
هم‌کاري و مشارکت سياسي فعال متعهدانه با ره‌بري امام معصوم، بر اساس شريعت و هدايت الهي، براي زمينه‌سازي سعادت و فضیلت اخلاقي در عرصه جهاني.
وي اين تعريف را بر اصول ذیل مبتني می‌کند:
ـ فضیلت‌مداري جامعه اسلامي در برابر آزادي‌محوري اين جهاني دنياي جديد: سياست، همواره ابزاري در خدمت اهداف جامعه به شمار می‌آید. طبيعي است که در جامعه عدل مهدوي، فضيلت‌ هدف غايي بوده، سياست به مثابه ابزار رسيدن به آن، فضيلت‌گرا خواهد بود.
ـ نقش و جايگاه ره‌بري ديني ـ الهي در توسعه سياسي: ديدگاه اسلامی بر نقش هدايت‌گر الهي براي رسيدن به سعادت در اين جهان مبتني است. امام در تفکر شيعي، ادامه‌دهنده نقش هدايت‌گرانه پيامبر به شمار می‌آید که بدون او، رسيدن به سعادت فردي و اجتماعي با دشواري مواجه است. در بُعد اجتماعي، نياز به امام، ضروري‌تر بوده، ره‌بر آسماني راه‌نما و تنظيم کننده امور اجتماعي انسان‌ها به شمار مي‌آيد.
ـ مشارکت سياسي فعال و متعهد بر اساس بيعت با امام معصوم: اگر گونه‌هاي مشارکت سياسي را محدود (مشارکت افراد در گستره محدود قبيله‌ای)، تبعي (مشارکت افراد به صورت تبعي و غيرمستقل که منفعلانه صورت می‌گيرد) و فعال (مشارکت فرد بر اساس تشخيص خود و آگاهانه و فعال در عرصه زندگي سياسي با رأي‌گيري، رقابت سياسي، احزاب و فرآیندهاي رسمي سياسي) بدانيم، مشارکت در حکومت عدل مهدوي، در شکل فعال آن نمود خواهد يافت که در آن، افراد با آگاهي و مسئوليت اجتماعي، در فرآیند سياسي مشارکت خواهند کرد. در ديدگاه اسلامي، تضمين مشارکت سياسي فعال از راه بيعت و هم‌راهي با امامي معصوم، آگاه و عادلي خواهد بود که با ره‌بري خود، زمينه بهترين انتخاب را براي افراد در جامعه پديد خواهد آورد.
ـ گسترش زندگي سياسي به عرصه جهاني: نگرش‌ منجي‌گرايانه اديان، دولت آخرالزمان را دولتي جهاني می‌داند. با ظهور منجي و پذيرش اسلام از سوي جهانیان، ديگر هيچ مرزي ميان مردم وجود نخواهد داشت و زندگي سياسي، نه معطوف به کسب منافع جمعي ـ گروهي، بلکه در جهت سعادت بشر و صلاح همه انسان‌ها خواهد بود.
ـ توسعه سياسي بر اساس قانون‌مندي الهي: توسعه سياسي مطلوب، هنگامي در جامعه حاصل می‌شود که قوانين مناسبي پشتوانه آن باشد. سازگاري قوانين با نيازهاي واقعي انسان‌ها، رعايت مصالح و مفاسد و زمینه‌سازی رشد افراد، از طريق قوانين مناسب امکان‌پذير است. در حکومت فاضله مهدوي، احکام الهی آسمانی مبناي اين قوانين هستند.
ـ توسعه سياسي عدالت‌محور: توسعه سياسي در عصر مهدوي عدالت‌محور خواهد بود؛ عدالتي که پس از پر شدن زمين از ظلم توسعه‌طلبان غربي و شرقي، عالم‌گير خواهد شد.
ـ توسعه سياسي و رشد علوم و تکامل عقول: توسعه سياسي در عصر مهدوي با زمینه‌سازی گسترش علوم هم‌راه است. مدينه فاضله مهدوي در عمل، با گسترش دانش و آگاهي ميان مردم، زمينه حضور فعال آنها را در عرصه عمومي آماده مي‌كند. با تکامل عقول مردم، به طبع کنش‌هاي سياسي ـ اجتماعي نيز که بر اساس جهل و رقابت‌هاي ناسالم به تعارض تبديل شده بود، جاي خود را به هم‌کاري و تعاون و عقلانيت در عرصه سياسي ـ اجتماعي می‌دهد.
ـ توسعه سياسي هم‌راه با تربيت اسلامي و تغيير محتواي دروني انسان‌ها: الگوي توسعه سياسي در اسلام بر باطن افراد و تغيير دگرگوني روحي ـ اخلاقي مبتني است.
اين اصول به سبب برخورداري از جلوه‌هاي فطري بشر، به نوعي هم‌گرایی سياست توسعه‌يافته جهاني می‌انجامد و حکومت واحد جهاني را تعريف‌پذير می‌کند.
چشم‌انداز هم‌گرایی سياسي مهدوي در روايات
مباني نظري اين هم‌گرایی از روايات ذيل استفاده می‌شود:
ـ تأويل حكومت صالحان در آيات قرآن به زمان حضرت مهدي(عج): ... در تأویل آیه أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ، صالحان به حضرت قائم(عج) و اصحاب ايشان تفسير شده است.
ـ امام محمد باقر(ع) در تأویل آیه الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأرْضِ أَقَامُوا الصَّلَوةَ وَآتَوُا الزَّكَوةَ؛ «همان كساني كه اگر در زمين به آنان توانايي دهيم، اقامه نماز مي‌كنند و زكات مي‌پردازند» می‌فرمایند:
هذه لآل محمّد، المهدي واصحابه، يملّكهم الله مشارق الأرض و مغاربها و يظهر الدينَ و يُميت الله عزّوجلّ به و بأصحابه البدع و الباطل؛
اين آيه در مورد آل محمد، مهدي و اصحابش است. خداوند، شرق‌ و غرب‌ زمين را در اختيار آنان قرار می‌دهد. او دين را آشكار مي‌كند. خداوند به واسطه او و اصحابش، بدعت‌ها و باطل‌ها را مي‌ميراند.
ـ امام سجاد(ع)، متوليان به ولايت حضرت و شيعيان ايشان را حاكمان زمين می‌داند:
اذا قام قائمنا اذهب الله عزّ و جلّ عن شيعتنا العاهة و... و يكونون حكّام الارض و سنامها؛
آن‌گاه كه قائم ما قيام كند، خداوند، رنج و درد را از شيعيان ما مي‌برد و... و آنان، حاكمان و فرمان‌روايان زمين مي‌شوند.
ـ امام رضا(ع) نیز در مورد زهد آن حضرت می‌فرماید:
‏... و ما لباس القائم الّا الغليظ و ما طعامه الا الجشب؛
... نيست لباس و پوشش حضرت قائم(عج) به جز لباس زِبر و نيست طعام و خوراك آن حضرت به جز خوراك غيرلذيذ.
هم‌گرایی اقتصادي
اگر نظري به قرن شانزدهم بيافکنيم، يک ساختار منحصربه‌فرد تجاري و حمل و نقل را شاهد خواهيم بود که دنياي عربي ـ اسلامي را به هم متصل کرده است. «در طول هزار سال، اعراب يک ساختار قوي و مؤثر تجاري فراملي را توسعه دادند که اوج آن در طول دو قرن هشتم و شانزدهم بود.» نظام گسترده کاروان‌هاي شتر که به مثابه حلقه وصل شهرها و قبايل عمل می‌کردند، به نوعی هم‌گرایی و ارتباطات ملل مسلمان و عرب می‌‌انجامید. نمود بارز اين شبکه در سفر حج به چشم می‌خورد. جايي که بر حسب سنت، هر زائري کشورش را با کالايي ترک می‌کرد که در مسير شهر مقدس مکه، به داد و ستد نيز بپردازد.
امروزه اگر بخواهيم نظام يک‌پارچه‌ای را براي کشورهاي اسلامي پیش‌نهاد دهيم که از متن دين ملهم بوده، با باور به عدالت اقتصادي مهدويت سازگار باشد، اقتصاد بدون ربا و فاصله گرفتن از اقتصاد رانتي در اين منطقه است. تک محصولي بودن و وابستگي اين کشورها به نفت از عوامل عمده واگرايي اقتصادي است. امروزه کشورهاي خاورميانه به طور عمده، زیان‌های رانتيريسم را متوجه شده و در تلاشند تا وابستگي خود را به اين سرمايه ملي کاهش دهند. بنابراین، به «ايجاد بازار توليد و مصرف منطقه‌ای که کاهش هزينه حمل و نقل و افزايش سود طرفين معامله را در پي دارد»، فکر می‌کنند و به نظر می‌رسد تجارت‌هاي منطقه‌ای و تقويت بنيه اقتصادهاي اسلامي و توزيع عادلانه ثروت در داخل کشورها که شکاف طبقاتي را فروکاسته، اين کشورها را يک گام به مدينه فاضله مهدوي نزديک‌تر می‌کند، به هم‌گرایی هرچه بيشتر بیانجامد.
چشم‌انداز هم‌گرایی اقتصادي مهدوي در روايات
روایات به هم‌گرایی اقتصادی مهدوی اشاره
کرده‌اند؛ از جمله:
ـ بي‌نيازي اقتصادي مردم در حکومت امام مهدي(عج): پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرمایند:
اذا خرج المهديّ ألقي‌الله تعالي الغني في قلوب العباد حتّي يقول المهديّ: من يريد المال؟ فلا يأتيه أحد إلاّ واحد يقول: أنا، فيقول: أحث فيحثي فيحمل علي ظهره حتّي إذا أتي أقصي الناس، ‌قال: ألا أراني شرّ من هاهنا، فيرجع فيردّه إليه فيقول: خُذ مالك، لا حاجة لي فيه؛
زماني‌ كه مهدي(عج) قيام كند، خداوند بي‌نيازي را در قلوب بندگان مي‌افكند، تا آن حد ‌كه مهدي(عج) مي‌فرماید: «چه كسي مال مي‌خواهد؟» به جز يك تن كسي براي گرفتن مال نمي‌آيد. او مي‌گويد: «من مي‌خواهم.» آن‌گاه حضرت به او مي‌فرماید: «بردار.» او هم مقداري مال برمي‌دارد و بر پشت خود حمل مي‌كند و راه مي‌افتد تا اين‌كه به آخر جمعيت مي‌رسد، آن‌جا با خود مي‌گويد: من از همه اينها حريص‌تر بودم. پس باز مي‌گردد و مال را به حضرت باز مي‌گرداند و مي‌گويد من نيازي به اين مال ندارم.
ـ مساوات در توزيع ثروت: پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند:
... يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً، يرضي عنه ساكن السماء و ساكن الأرض، يقسِّم المال صحاحاً، فقال رجل: ما صحاحاً؟ قال: بالسوية بين الناس؛
... قائم زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند، چنان‌كه از ظلم و جور پر شده باشد. ساكنان آسمان و زمين از او راضي مي‌شوند. او مال را به طور صحاح تقسيم مي‌كند. مردي پرسيد: صحاح چيست؟ حضرت فرمودند: مساوات بين مردم.
ـ مساوات اقتصادي برای ايجاد برابري همگاني:
... و ألقي الرأفة و الرحمة بينهم فيتواسون و يقتسمون بالسويّة، فيستغني الفقير و لا يعلو بعضهم بعضاً؛
رأفت و رحمت را بين مردم مي‌افكند. پس به يك‌ديگر مواسات مي‌كنند و مال را به تساوي تقسيم مي‌نمایند. بدين‌سبب، فقير بي‌نياز مي‌شود و كسي برتر از ديگري (در مال) قرار نمي‌گيرد.
ـ عمران و آباداني زمين: ابی سعید خدری از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل می‌کند:
تتنعّم اُمتّي في زمن المهديّ عليه السلام نعمة لم يتنعّموا مثلها قطّ يرسل السماء عليهم مدراراً و لا تدع الأرض شيئاً من نباتها إلّا أخرجته؛
امت من در زمان مهدي(عج) از نعمات بسياري برخوردار خواهند شد، به طوري كه مثل آن برخوردار نشده بودند. خداوند باران فراوان بر آنها می‌فرستد و زمين گياهش را دريغ نمي‌كند.
ـ باز پس‌گيري ثروت‌هاي غصب شده و برچيدن تكاثر:
عن معاذ بن كثير قال: سمعت أباعبدالله(ع) يقول: موسّعٌ علي شيعتنا أن ينفقوا ممّا في أيديهم بالمعروف، فإذا قام قائمنا عليه السلام حرّم علي كلّ ذي كنزٍ كنزه حتي يأتيه به فيستعينُ به علي عدوّه و هو قول الله عزّوجلّ في كتابه: وَالَّذِينَ يكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ ينفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ.
اين آيه شريفه به زمان ظهور تأويل شده است كه حضرت از صاحبان گنج‌ها و ذخيره‌كنندگان ثروت مي‌خواهد كه گنجينه‌هايشان را بياورند تا در راه هدف خود به كار ‌گيرد.
ـ ناياب شدن مستحق زکات:
حكم بين الناس بحكم داود و حكم محمّد، فحينئذ تظهر الأرض كنوزها و تبدي بركاتها و لا يجد الرجل منكم يومئذ موضعاً لصدقته و لا لبرّه لشمول الغني جميع المؤمنين...؛
مهدي(عج) به حكم داوود(ع) و محمّد(ص) ميان مردم حكم مي‌كند. در اين هنگام، زمين گنج‌ها و بركات خود را آشكار مي‌سازد. به سبب توان‌گر شدن مردم، كسي نيازمند به صدقه و نيكي را نمي‌يابد تا صدقه‌اش را به او بدهد.
هم‌گرایی فرهنگي
مذهب، زبان، خون، نژاد و خاک همه از امور دوپهلو هستند که هريک ممکن است عامل مؤثر هم‌گرایی در منطقه باشند. با توجه به مشترکات مذهبي و نژادي کشورهاي خاورميانه که اکثريت عرب هستند و اسلام مذهب رسمي غالب آنها را شکل می‌دهد، جهان اسلام بيش از همه مناطق دنيا می‌تواند به هم‌گرایی برسد. خوراک و پوشاک ملهم از شريعت اسلامي نيز از وجوه مشترک اين منطقه به شمار می‌آيد.
هنر و معماري که جلوه آن در کاشي‌کاري‌هاي مزين به آيات قرآني، اجتناب از به تصوير کشيدن انسان و موجودات جان‌دار و در مقابل، استفاده از تزئينات اسليمي و اسلامي، در تمام نقاط کشورهاي اسلامي به چشم می‌خورد. مساجد همواره زيباترين و مرتفع‌ترين بنا را در ميان ساختمان‌هاي شهر و روستاهاي کشورهاي اسلامي داشته است. کاربرد خطوط منحني و محراب‌گونه، القا کننده حرکت از کثرت به وحدت (نقطه اوج و تلاقي خطوط در محراب‌ها و رواق‌ها) است. در نهايت، معماري اسلامي با آن حالت تجريدي و آسماني، انسان را از ناسوت به لاهوت پرواز می‌دهد که آن را هم‌گرایی هنري می‌ناميم. شايد بتوان در نگاه کلان، اسلام را مهم‌ترین عامل فرهنگي در جهت هم‌گرایی به شمار آورد؛ زیرا اسلام علي‌رغم قبول تنوع و تکثر، بر امت اسلامي تأکيد می‌کند و تقسيم جهان به مرزهاي ساختگي و تحميلي استعمار به ملت و ناسيوناليسم را عامل از هم گسيختگي و تفرقه هرچه بيشتر جهان اسلام می‌داند.
کاربردي کردن مذهب و نماياندن نقش آن در زندگي مردم به طور کاملاً عيني، نيازمند نگاه ما به مهدويت به مثابه يک راه‌برد است. باور به مهدي(عج)، در بين مسلمانان امري مسلّم به شمار می‌آید و روايات فراواني به اين امر اختصاص دارد. نمونه اين روايات را در منابع معتبر اهل تسنن می‌توان رديابي کرد:
ـ صحيح بخاري، جلد چهارم، «كتاب الاحكام» و باب «نزول عيسي بن مريم»؛
ـ صحيح مسلم، جلد اول، «باب الفتن و اشراط الساعة» و باب «نزول عيسي»؛
ـ سنن ابن‌ماجه، جلد دوم، باب «خروج المهدي»؛
ـ سنن ابي‌داوود و سنن ترمذي و مسند احمد و کتب فراواني که فراتر از صحاح سته بدان پرداخته‌اند.
چشم‌انداز هم‌گرایی فرهنگي مهدوي در روايات
روایات به هم‌گرایی فرهنگی مهدوی نیز اشاره کرده‌اند؛ از جمله:
ـ امام باقر(ع)، در مورد رشد خِرَد در عصر ظهور می‌فرمايد:
إذا قام قائمنا وضع يده علي رئوس العباد فجمع بها عقولهم و كملت بها أحلامهم؛
آن‌گاه كه قائم ما قيام كند، دست خود را بر سر بندگان مي‌نهد و بدين‌وسيله، عقول بندگان را جمع مي‌كند و خردهاي آنها را به كمال مي‌رساند.
ـ امير مؤمنان(ع)، عدالت مهدوي را پاسخي به هنجارشکني‌هاي عصر پيش از ظهور و بازگرداندن اخلاق و روحيه مجاهدت و ايثار و برادري می‌داند:
... منادٍ ينادي هذا المهديّ خليفة الله فاتّبعوه، يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً و ذلك عندما تصير الدنيا هرجاً و مرجاً و يغار بعضهم علي بعض فلا الكبير يرحم الصغير ولا القويّ يرحم الضعيف فحينئذٍ يأذن الله له بالخروج؛
... زمان ظهور، منادي ندا مي‌دهد: اين مهدي، خليفه الهي است. از او پيروي كنيد. زمين را از قسط و عدل پر مي‌كند، چنان‌كه از ظلم و جور پر شده باشد. اين ظهور هنگامي رخ مي‌دهد كه دنيا از هرج و مرج و آشوب پر شده باشد و بعضي بر بعضي ديگر تعدي‌ كنند. بزرگ به كوچك و قوي به ضعيف مهر نورزد. در اين هنگام، خدا به قائم اجازه خروج مي‌دهد.
ـ همگاني شدن دانش و معرفت در عصر ظهور:
... تؤتون الحكمة في زمانه حتّي أنَّ المرئة لتقضي في بيتها بكتاب الله و سنّة رسول الله؛
در دوران او، شما از حكمت برخوردار مي‌شويد تا آن‌جا كه زن در خانه خود، برابر كتاب خداي تعالي و روش پيامبر (با استنباط شخصي) به انجام دادن تكاليف شرعي خود می‌پردازد.
ـ عدالت در آموزش معارف ديني و قرآني به ميان آمده است.
ـ تفسير برقراري عدل در زمان حضرت به برقراري ايمان و توحيد و استقرار ولايت الهيه.
انتظار مسلمانان به تحقق وعده الهي مبني بر به ارث رسيدن زمين براي بندگان صالح خدا شاخص‌ترين لازمه چنين باوري، است. چنين انتظاري اگر به فرهنگ راه‌بردي شايع و يگانه در کشورهاي اسلامي تبديل شود، قدرت راه‌بري فزاينده‌ای را به آنان خواهد بخشيد.
راه‌برد انتظار در مهدي‌گرايي اسلامي
انتظار در مهدي‌گرايي اسلامي، نوعي انتظار فعال و مثبت است که در جهت پاک‌سازي دروني و بيروني منتظران گام برمی‌دارد. مبارزه با فساد جهاني که امروزه به ره‌بري امریکا و اسرائيل جهان اسلام را تهديد می‌کند، از جمله رسالت‌هاي اصلي منتظران مهدوي است که زمينه ظهور منجي واقعي را فراهم می‌کند.
به جلوه‌هاي عملياتي منجي‌گرايي که به سان راه‌بردی در زندگي سياسي منتظران مهدي موعود(عج) جلوه‌گر است، در ذیل اشاره می‌شود:
احياي اسلام سياسي
شايد بتوان مهم‌ترین جلوه انتظار موعود را در بعد عمل مسلمانان، ورود اسلام به عرصه سياسي و خلق پديده‌ای به نام اسلام سياسي دانست. اسلام سياسي به گونه‌ای موفق عمل نمود که توجه ويژه سياست‌مداران و صاحبان انديشه غربي را به خود جلب کرد. فولر در کتاب آينده اسلام سياسي فصلي را به کاربست اسلامي سياسي اختصاص داده است. وي اسلام سياسي را از يک رابطه صرفاً فردي انسان با خدا فراتر دانسته، شکل‌گيري آن را در پاسخ به نياز جامعه اسلامي می‌داند.
به باور وی، امروزه جنبش‌هاي اسلامي در دنياي اسلام با نيازي عمومي مواجه مي‌شوند که عميقاً بدان پي برده‌اند؛ نيازي که همواره پس از گذشت چندين دهه از عمل‌گرايي، احساس مي‌شود و هنوز هم به فرجام خود نرسيده است. کاهش نقش اسلام سياسي در صورت وقوع معلول دو علت است: ضعف يا فقدان شرايطي که اسلام‌گرايي را کمک می‌کند تا وارد زندگي سياسي شود؛ ظهور نيرو يا ايدئولوژي ديگري که تلاش خواهد کرد تا با اين نياز برخورد مؤثر‌تري داشته باشد.
به باور فولر، ظهور اسلام سياسي پديده‌ای فوق‌العاده به شمار می‌آید. نخستین‌بار، احياي اسلامي در صحنه مدرن سياست يعني عرصه دموکراسي‌سازي و جهاني‌سازي اجرا شده است. البته اسلام به خودي خود ايدئولوژي سياسي نيست، بلکه يک دين به شمار می‌آید. با اين حال اسلام‌گرايي متفاوت است که برخي از ابعاد ايدئولوژي سياسي را دارد. اين ايدئولوژي اشکال گوناگوني به خود مي‌گيرد. اسلام‌گرایی واژه عريضي است که مجموعه‌اي از کارکرد‌هاي کاملاً متفاوت سياسي، اجتماعي، روان‌شناختي، اقتصادي و حتي طبقاتي را شامل مي‌شود. اسلام‌گرایی معرف انواع مختلف جنبش‌هايي است که عموماً از اسلام الهام گرفته‌اند. امروزه جنبش‌هاي اسلام‌گرا صرفاً آخرين موج جنبش‌هاي سياسي و اجتماعي وافر در تاريخ اسلام هستند که در شرايط خاص تاريخي، از ايمان و فرهنگ ناشي شده‌اند. بی‌شک اسلام‌گرایی در برخي از اشکال کنوني، مسير خودش را ادامه داده، محبوبيت و اهميتش را در زمان کاهش خواهد داد؛ اين فرآیند تا به حال در تعدادي از جنبش‌هاي حاشيه‌اي و افراطي‌تر مشهود بوده است. اما اسلام‌گرایی به منزله يک پديده، هرگز به طور کلي ناپديد نخواهد شد؛ زیرا رسالت آن به يک معنا براي مسلمانان زمان‌مند نيست؛ چون اسلام درباره نظم سياسي و اجتماعي حرف‌های مهمی دارد. بنابراين، اسلام سياسي تکامل و تغيير خواهد يافت، تقسيم و يک‌پارچه خواهد شد، در محبوبيتش فزوني يا کاهش به وجود خواهد آمد، اما ناپديد نخواهد شد. فولر با مطرح کردن رشد فزاينده اسلام سياسي، مهم‌ترین جلوه راه‌بردي آن را مطرح کردن امت به جاي ملت می‌داند که نگاه به امام و اتصال آن به منبع وحي دارد. این جلوه راه‌بردی به تعبير او ناشي از تعاليم اسلام و به تعبير دقيق‌تر از فرهنگ مهدي‌گرايي در بين مسلمانان ناشی می‌شود. امت فراتر از مرزها به حکومتی جهاني می‌انديشد که امام در رأس آن است؛ امامي که ظهور او در منابع اسلامي به مسلمانان وعده داده شده و همگان در انتظارش به سر می‌برند.
امت در مقابل هويت ملي
اسلام از همان آغاز ايده‌اي برجسته و مترقي را با خود حمل کرده و آن اين است که قبيله‌گرايي و پيوندهاي خوني، براي ايجاد دولت‌ها، طرز حکومت يا سياست مبنايي سالم را ایجاد نمي‌کند. اسلام چيزي فراتر از نژاد را پی می‌گیرد و اين نقطه مميزه مسلمانان از مسيحيان صهيونيست است. بنابراين، امت به مثابه يک ايده‌آل، به طور کلي فراتر از دولت ـ ملت قرار دارد. وحدت معنوي امت، هدفی ثابت و دايم است، حتي اگر هرگز به طور کامل در شکل سياسي احراز نشود. خداوند امت را بر خلاف دولت ـ ملت، تقديس کرده است. اين تمايز، لزوماً امحای وفاداري به دولت ـ ملت نيست، بلکه نبود وفاداري در مورد دولتي معنا می‌یابد که به دست رژيم‌هاي سرکوب‌گر اداره می‌شود.
زماني که جهان اسلام در نوعي اغتشاش به سر مي‌برد، اسلام‌گرايان در زمينه پيش‌برد مفهوم امت، بحث از نهادهاي بالقوه آن، توسعه ارزش‌هاي مشترک مسلم و اقدام کردن به مثابه رسولان هم‌آهنگي بين جنبش‌هاي اسلام‌گرا، بسيار فعال هستند. به طور مثال، «اخوان المسلمين»، سازمان اسلام‌گراي بين‌المللي برتر است که شاخه‌هايي در سرتاسر جهان عرب داشته، با شبکه جنوب آسيايي جماعت اسلامي روابط صميمانه دارد. اسلام‌گرايان عموماً از هر نوع برنامه در زمینه بازارهاي منطقه‌اي مشترک، پيمان‌هاي دفاعي يا ديگر سياست‌هاي هم‌آهنگي بين دولت‌هاي اسلامي، دست‌کم به صورت يک آرمان، حمايت مي‌کنند. حوزه امنيتي يک استثناي مهم است: از نظر اسلام‌گرايان، هم‌آهنگي و برنامه‌ريزي ميان وزراي کشور عربي و مسئولان امنيتي وجود دارد و ديگران تقويت کننده قدرت سرکوب‌گر دولت اتوريته براي آزار و اذيت مخالفان هستند.
امروزه اسلام‌گرايان، واژه امت را در همه جا از طريق حلقات فراملي خودشان و از همه مهم‌تر از خلال الکترونيک جديد يا «امت مجازي» که همان مسائل را به تمام جهان اسلام مي‌رساند، دنبال مي‌کنند. امروزه اينترنت آرايه‌اي متناوب از سايت‌هايي را در خود جای می‌دهد که صبغه سياسي دارند. در نتيجه اسلام، کمتر عرب‌محور مي‌شود؛ زیرا بخش‌هاي غيرعرب دنياي اسلام که مدت زمان زيادي از جدايي‌شان نمي‌گذرد مانند پاکستاني‌ها، مالزيايي‌ها، ترک‌ها و اندونزيايي‌ها، همگي براي تفکر جديد هم‌کاري مي‌کنند. به علاوه، مهاجرت نيز مسلمانان را به تماس با مسلمانان ديگر سوق مي‌دهد و آگاهي جديدي به مسائل عمومي و ديدگاه‌هاي فرامحلي ايجاد مي‌کند. در حقيقت، اسلام‌گرايان، جوامع ايدئولوژيک جديدي را که در گذشته وجود نداشته، ايجاد مي‌کنند که به مفاهيم يک امت زنده با ارزش‌هاي مشترک و جهان‌شمول اسلامي متعهد باشد. بارزترين مصاديق اسلامي سياسي که زمينه‌ساز ظهور منجي هستند، عبارتند از:
ـ انقلاب اسلامي ايران و پيروزي آن در عصر افول معنويت؛
ـ پيروزي ايران در جنگ هشت‌ساله تحميلي با استعانت از فرهنگ انتظار و شهادت؛
ـ انتفاضه مسجدالاقصي و مبارزه بيش از پنجاه سال اسلام‌گرايان فلسطيني با اسرائيل؛
ـ مقاومت اسلامي حزب‌الله در برابر توسعه‌طلبي‌هاي اسرائيل؛
ـ مقاومت مردم عراق و افغانستان در برابر اشغال‌گران مسيحي صهيونيست؛
ـ طرح خاورميانه اسلامي به جاي خاورميانه اسرائيلي؛
ـ تقويت کشورهاي اسلامي در زمینه‌های سياسي، اقتصادي و نظامي در برابر دشمن از جمله فن‌آوري هسته‌ای ايران با اعتمادسازي کامل در جهت غنی‌سازي صلح‌آميز اورانيوم؛
ـ حاصل شدن اجماع کشورهاي اسلامي (امت اسلامي) در عرصه بين‌المللي در دفاع از ايران اتمي، محکوميت اشغال افغانستان و عراق توسط امریکا و متحدانش، تظاهرات مستمر بر ضد جنايات رژيم صهيونيستي در فلسطين و لبنان.
https://ayandehroshan.ir/vdchd.ni223nvttf.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما